زندگی به رنگ نیلوفرابی

 


نميگم خطا نكردم من كه ادعا نكردم

 

 

همه گفتن بي وفايي من كه اعتنا نكردم

 

 

عازم سفر شدي تو من دلم مي خواست بموني

 

 

واسه موندن تو اما به خدا دعا نكردم

 

 

ميدونم دوستم نداري حتي قد يه قناري

 

 

اما عاشقم هنوزم... بدون اشتباه نكردم

 

 

ما جايي قرار نذاشتيم ...جز تو كوچه هاي رويا

 

 

ايندفعه تو اومدي ... من به قرار وفا نكردم

 

 

زير دِينِ ناز چشمات عمريه دارم مي سوزم

 

 

زير دِينِ ناز چشمات عمريه دارم مي سوزم

 

 

تا خاكستري نباشه دل... دِينمو ادا نكردم

 

 

اومدن واسه نصيحت ... به بهونه ي يه صحبت

 

 

عمرشون كلي تلف شد چون تو رو رها نكردم

 

 

راه آسمون كه بسته ست گرچه قلبامون شكسته ست

 

 

تا به حال اينقدر خدا رو اينجوري صدا نكردم

 

 

تو منو گذاشتي رفتي خواستي من ديوونه تر شم

 

 

باورت نميشه شايد... آخه جون فدا نكردم

 

 

نامه هاي عاشقونه با نشونه بي نشونه

 

 

اما از كساي ديگه ست پس اونارو وا نكردم

 

 

يادته عكستو دادي بزارم توي قلبم

 

 

بعد از اون روز هرگز به كسي نگاه نكردم

 

 

يادته عكستو دادي بزارم توي قلبم

 

 

بعد از اون روز هرگز به كسي نگاه نكردم.

 

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 14 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:29 توسط سعید |


                                                                   

وقتی کسی رو دوست داری
 حاضری جون فداش کنی


حاضری دنیا رو بدی یه بار نگاش کنی
بخاطرش داد بزنی ،دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی، حتی رو برگ زندگی
وقتی کسی تو قلبته، حاضری دنیا بد باشه

فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه
قید تموم دنیا رو بخاطراون میزنی

خیلی چیزها رو میشکنی،تا دل اونو نشکنی
حاضری قلب تو باشه،پیش چشای او گرو

فقط خدا نکرده اون یه وقت بهت نگه برو
حاضری هر چی دوست نداشت،بخاطرش رها کنی

حسابتو از حساب مردم شهر جدا کنی
وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا میگذری

تولد دوبارتو ،وقتی اسمشو میبری

حاضری جونتو بدی یه خار تو دستاش نره
حتی یه ذره گردوخاک تو معبدچشاش نره

حاضری مسخرت کنن تمام ادمای شهر
اما نبینی اون باهات کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هرچی بشنوی ،حتی اگه سرزنشه
بخاط اون کسی که برات خیلی با ارزشه

حاضری هرروزسر اون با ادما دعوا کنی
غرورتو بشکنی وباز خودتو رسوا کنی

حاضری هرکی جز اونو ساده فراموش کنی
پشت سرت هرچی میگن چیزی نگی،گوش بکنی

وقتی کسی رو دوست داری،کلی صاحب ثروتی

نذار که از دستت بره،این گنج خیلی قیمتیه

 

نوشته شده در چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:,ساعت 7:11 توسط سعید |




منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، 

شاه بابـِل، شاه سومر ، شاه چهار گوشه ی جهان

نوشته شده در یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:51 توسط سعید |



تبریک بمناسبت این روز از یاد رفته ................!

تبریک بمناسبت گم شدن تاریخ پر افتخارمان..........!

تبریک بمناسبت ثبت نشدن این روز در تقویم ایران ..............!

تبریک بمناسبت تروریست خواندن ایران و ایرانی در دنیا..............!

تبریک بمناسبت حذف نام غرور افرین کوروش بزرگ از کتاب مدارس............!

نوشته شده در یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:45 توسط سعید |




همواره نگهبان کیش یزدان باش ،اما هیچ قومی را وادار مکن که از کیش تو پیروی کند

وپیوسته به خاطر داشته باش که هرکسی باید ازاد باشد تا از هرکیش که میل دارد پیروی کند


فرمان دادم بدنم را بدون تابوت ومومیایی به خاک بسپارند

تا تکه تکه بدنم قسمتی از خاک ایران باشد


منم کوروش شاه بزرگ ،شاه جهان،شاه توانمند ،شاه بابل ،شاه سومر،واکد....شاه چهر گوشه جهان


ارتش بزرگ من به صلح وارامی وارد بابل شد نگذاشتم هیچ رنج وازاری به مردم این سرزمین وشهر وارد اید

وضع داخلی بابل وجایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد من برای صلح کوشیدم


من برده داری را برانداختم،به بد بختی انان پایان بخشیدم

فرمان دادم مردم در پرستش خدای خود ازاد باشند وانان را نیازارند

فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

نوشته شده در یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:26 توسط سعید |

7ابان سالروز بنیان گذار حقوق بشر ،کوروش بزرگ گرامی باد..............




روز هفتم ابان ، روز کوروش بزرگ است. روز هفتم ابان روز منشور انسان وانسان سالاری ونفی بردگی از سوی ملت بزرگ ایران است.

کوروش بزرگ به نمکایندگی از ملت بزرگ ایران ، در روزگای منشور انسان وانسان سالاری ونفی بردگی را اعلام کرد که فخر مردمان وحاکمان دیگر،کشتار مردمان ویرانی سرزمین هاو به بردگی کشاندن انسان ها بود.

مرد ناشایستی بنام (نیونید) به فرمانروایی کشورش رسیده بود .اوایین های کهن را بر انداخت ونادرستیها را جایگزین انها کرد .

او کار ناشایست قربانی کردن (انسان)را رواج کرد که پیش از ان نبود ....هر روز کارهای ناپسندی میکرد خشونت وبدکرداری .....

او با وضع نا مناسب در زندگی مردم دخالت میکرداو غم واندوه در شهر ها پراکند.

او مردم را به سختی گذران زندگی دچار کرد وهر روز به شیوه هایی مردمان شهر را ازار میداد .او با کارهای زشت خود مردم را نابود میکرد .....همه ی مردم را

از این رو او کوروش را برانگیخت تا راه بابل را پیش گیرد ...مردم بابل وسراسر سرزمین سومر واکدو همه فرمانروایان محلی ،فرمان کوروش را پذیرفتندواز پادشاهی او شادمان شدند وبا چهره های درخشان ، اورا بوسیدند .

مردم ،مردی را شاد باش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ وغم رهایی یافتند وبه زندگی بازگشتند

همگی ایزدان اورا ستودند ونامش را گرامی داشتند .

((انگاه که بدون جنگ وخونریزی وارد بابل شدم ،همگی مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند ،ارتش بزرگ من به ارامی وارد بابل شد ،نگذاشتم رنج وازاری به مردم این سرزمین وشهر وارد اید ،من برای صلح کوشیدم.........من برده داری را برافکندم .

منشور انسان وانسان سالاری کوروش بزرگ ))

 

نوشته شده در یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:,ساعت 21:50 توسط سعید |

 



با دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل
!

دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....

تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ...

اما.....سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده ....

چشمانم را از من مگیر...بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم...

برای تو و از تو ! ....تویی که مهربانترینی
...

خدایا !..........دریاب حال مرا که....از وصف حالم عاجزم....و خسته....

دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....

صبر !....صبر را به من هدیه کن !

خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد ...

و مگذار ! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم
....

خدایا ! مواظبم باش ! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !

خدای مهربانم ای بی کران نازنین !

...عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی
!

بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن ...ای قدرتمند بی نهایت کریم.

دوستت دارم ای مهربان ...تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت ...

با من بمان....خدا....با من که تنها تو نگهدار منی !

به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم

 

نوشته شده در جمعه 5 آبان 1391برچسب:,ساعت 9:3 توسط سعید |

 




فقط خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

من خودم قلبم را در حصاز تاریک تنم زندانی کردم که مبادا به هوای عشق تازه ای پر بگشاید....

قلب غمگین........

ببار ای ابرک قلبم که با عاشق چه ها کردند

همه در این دل غمگین چه اتش ها به پا کردند

چه عشقی بین دلها بود ولی انرا جدا کردند

میان این همه مردم فقط من را صدا کردند

چه عادت کرده بود روحم ولی اخر جفا کردند

همه این قلب غمگین را شکستند و رها کردند

 

ساقیاااااااااااااااا.....

ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست

یا که من بسیار مستم

 یا که سازت ساز نیست

ساقیا امشب مخالف مینوازد ساز تو

یا که من مست و خرابم

یا که تارت تار نیست

گاهی...........

گاهی گمان نمیکنی .ولی میشود

گاهی نمیشود که نمیشودکه نمیشود

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت ایست

گاهی نگفته قرعه بنام تو میشود

گاهی گدای گدای گدایی و بخت نیست

گاهی تمام شهر گدای تو میشود........

 

شبهای درد...............

امشب به رسم عاشقی یادی ز یاران میکنم

در غربتی تاریک وسرد از غم حکایت میکنم

امشب وجودم خسته است از سردی دلهای سرد

ایا تو هم در یاد من هستی در این شبهای درد؟

 

لایق نبودم................. 

بغض غریبی می فشارد حنجرم را

        تا من نبینم اشکهای پرپرم را

شاید من امشب لایق  مردن نبودم

     ورنه به تیغی می سپردم گردنم را

آن شب که خود را در خدا گم کرده بودم

            پیدا نکردم دستهای لاغرم را

پرواز تا خورشید را یادم میاور

      گم کرده ام ای اسمان بال وپرم را

 

با من میمانی.........................

خاطرم نیست

تو از بارانی؟

یا که از نسل نسیم

هر چه هستی .گذررا نیست

هوایت

بویت

فقط اهسته بگو با دل من میمانی..

 خدایا دلتنگ دلتنگم تو خود میدانی.

 

نوشته شده در سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,ساعت 19:31 توسط سعید |


آخرين مطالب
» نگاه کن
» نسل بلاتکلیف
» ثروتمندانه زندگی کن!
» درآمد ماهانه کارگر بارکش 90 میلیون تومان!
» صحبت
» چگونه به قهرمان شکست ناپذیر رویاهای خود تبدیل شویم؟
» درباب بزرگ اندیشی
» رابطه
» رابطه
» دیوانه
» حقیقت انسانها
» جایگاه زندگی
» امتحان
» انسان
» یک شب بازنی دیگر
» دو بوسه


Design By : Pichak